۱۳۸۹ فروردین ۱, یکشنبه

چهارشنبه سوری

چهار شنبه سوری امسال با همه سال های پیش برای من متفاوت بود.البته نه از لحاظ شکل ظاهری یا آدم هایی که می دیدم, که چهارشنبه سوری های سال های قبل هم مدتیه برای من به همین شکل بوده.از اینکه از صبح توی دلم قند آب می شد که شب چهارشنبه سوریه,از اینکه داشتم برای اومدنش و آدم هایی که همیشه می دیدم روز شماری می کردم,از اینکه بهش به همین شکلی که چند ساله هست عادت کردم و دل بستم, از اینکه برای اومدنش ذوق داشتم...
از دلبستگی می ترسم, می ترسم به اتفاقات ساده عادت بکنم, می ترسم برای چیزی روز شماری بکنم.
تصمیم گرفتم سال بعد چهارشنبه سوری اصلا بیرون نیام, یا یه جایی خودمو گم و گور کنم تصمیم گرفتم این تکرار لعنتی رو به هم بزنم (البته اگر تا سال بعد بودم).

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر