۱۳۹۲ خرداد ۳۱, جمعه

پایان

فقط هشت روز دیگه مونده. نمی دونم چه حسی دارم. خوشحال نیستم ولی ناراحتم نیستم. با اینکه کلی خاطره باهاش داشتم و دارم. با اینکه همدم روزهای سختی و تنهاییم بوده. با اینکه هر وقت دلتنگ و بی حوصله بودم رفتم سراغش. با اینکه کلی بهم مطلب جدید یاد داده. کلی دستور آشپزی. کلی اطلاعات پزشکی... باهاش با دوستام خندیدم وقتی شاد بودن و گریه کردم وقتی ناراحت بودن. باهاش دغدغه های مردمم رو فهمیدم. خلاصه که خیلی دلیل هست که از نبودنش ناراحت بشم. ولی نیستم. اینقدری که حتی نمی خوام از اطلاعاتی که توش دارم بک آپ* بگیرم. فکر می کنم دیگه یاد گرفتم چطور با دنیا کنار بیام. چطور در عین حال که به چیزی عادت می کنم بهش دلبسته نشم. من می تونم بی خیالش بشم. مثل خیلی چیزهای دیگه، مثل خیلی آدم ها، خیلی حرف ها، خیلی خاطره ها...
امروز دوباره گوگل ریدر یاد آوری کرد که اول جولای دیگه دسترسی بهش ممکن نیست.
روزی که دوستام به پلاس کوچ کردن رو یادمه، روزی که دیگه امکان شیر کردن و لایک کردن و کامنت گذاشتن روی پست دوستات امکان پذیر نبود. شاید اون موقع ناراحت تر از الان بودم، شاید هنوز عادت نکرده بودم.
فقط هشت روز دیگه مونده، ...تا اول جولای بیشتر وقت ندارم...
خداحافظ گوگل پلاس... برای همیشه خداحافظ...

پی نوشت: از پاس نگاه نداشتن پارسی پیشاپیش از دوستان معذرت می خوام. ولی خوب الان ذهنم کار نمی کرد که دنبال کلمات معادل بگردم.