۱۳۸۹ تیر ۲۴, پنجشنبه

آواتار

داشتم فکر می کردم که ای کاش هم زمان می شد توی دو تا دنیا زندگی کرد. هر وقت که اراده می کردی می تونستی به هر کدوم از این دنیاها که می خواستی بری. البته هیچکدومش هم وهم و خیال نبود, واقعی واقعی بود. حد اقل خوبی که این نوع زندگی کردن داشت این بود که هر گز اشتباه های یه دنیا رو توی دنیای دیگه تکرار نمی کردی. اونوقت می تونستی به طور موازی کیفیت زندگیتو بالا ببری و زندگیتو با اشتباه های احمقانه خراب نکنی. وقتی با خودم خوب فکر می کنم دقیقا می دونم چه کارهایی رو باید توی این مدت زمانی که تا به حال زندگی کردم  انجام می دادم و چه کارهایی رو نباید انجام می دادم اما هر گز فرصتی نیست که بتونم دونسته هامو جایی به کار ببندم همیشه فرصت های مختلف یک بار برای ادم پیش میاد,انتخاب اشتباه گاهی هر گز قابل برگشت نیست تجربه کسب شده از این انتخاب هم هر گز قابل استفاده نیست.و این خیلی بده...

۱۳۸۹ تیر ۲۲, سه‌شنبه

از دوستی ها

وای اگر بدونی چه قدر از شنیدن صدات خوشحال شدم. :-)

در شهر گردی ها

با غضب نگام نکن.................. هستی مو تباه نکن
با دروغ بوسه ها ................... هی منو سیاه نکن
منو جادو کردی............وای.......دستمو رو کردی آخ منو جادو کردی...(2)
دارارا دارارارا دارارا رارارارارا...
خواستم ازت جدا شم ........ سردو بی اعتنا شم
اما فریبم دادی ...............تا که به پات فدا شم
آخ منو جادو کردی... وای دستمو رو کردی.(2)
...

پی نوشت 1: تو سبک عباس قادری بخونین لطفا(می تونین یه کمم صداتونو تو دماغی بفرمایین!)
پی نوشت 2:تصور کنین که سر ظهر, ظل گرما, تشنه و گشنه, دنبال بد بختیهاتونین که سوار تاکسی می شین, ضمنا به آرامشم شدیدا نیاز دارین تا تمرکز کنین. اونوقت آقای راننده زحمت کش این آهنگ بسیار زیبا ! رو گذاشتن...
پی نوشت 3: دیگه اینم خودتون تصور کنین دیگه...