۱۳۹۱ بهمن ۷, شنبه

ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم...

جدیدنا حال مزاجیم کورلیشن یک داره با تغییرات آب و هوا! اعتراف می کنم هوای بارونی رو خیلی دوست دارم ولی این هوا همیشه با یک غم پنهانی همراهه ، یه حس غریب که آدم رو می کشونه به فضایی که کمی غمگینتره. حالا این فضا توی سن های مختلف و با شرایط مختلف با هم فرق می کنه . مثلا برای من که اینجا یه گوشه ای از دنیا افتادم خاطره های گذشته رو یادم میاره وقتی که پیش خانواده ام بودم. یا آدمهایی که به هر دلیلی ازدستشون دادم. شاید برای یه جوون 19, 20  ساله همراه باشه با غم دوری و هجران از معشوق ! یا برای یه کهنسال،  می تونه خاطرات دوران جوونی باشه  یا خاطرات کسایی که از دست داده.
نهایتا می خوام بگم اگر یه چند روزی هوا بارونی باشه منجر می شه به افسردگی خفیف من ! حالا از آفتاب بگم؛  صبحی که با هوای آفتابی همراه باشه برای من شیرینی خاص خودشو داره. از رختخواب که بلند می شم اولین کارم بالا زدن پرده و کرکره هست تا آفتاب رو تو خونم راه بدم! بعدشم دلم می خواد یه صبحانه متفاوت و جانانه همراه با آهنگ  ملایم و عاشقانه آماده کنم که با همسر خان بخوریم،  بعدشم مسیر صبحگاهی دانشگاه رو کمی کج کنیم که آفتاب زیبای صبح گاهی رو روی آب رودخونه تجو بیشتر ببینیم.
توی دانشگاه هم همه خوشحال تر به نظر می رسن، گل های رز صورتی گوهر هم طراوت بیشتری دارن وقتی آفیس پر از نوره، حتی اگر واقعا هم اینطور نباشه برای من اینطور به نظر می رسه!
خلاصه که ما عاشق نوریم و سروریم و صفاییم... ما هر دو در این صبح طربناک بهاری... از خلوت و خاموشی شب پا به فراریم...


۱۳۹۱ دی ۱۹, سه‌شنبه

Gosto ou gosta

چند روزی هست که مامان تلما هم آفیسی بنده  با پسر کوچولوی سه سالش پائولو میاد دانشگاه.تلما اهل کیپ ورده* هست و خانواده اش هم اونجا زندگی می کنن. ظاهرا پائولو کوچولو با پدرش که می شه همسر تلما برای تعطیلات اومدن یه چند روزی پیشش بمونن.منم که هم عاشق بچه هستم و هم می میرم برای اینکه مهارت زبان پرتغالیم رو امتحان کنم!!! از بدو ورود پائولو شروع کردم با هاش پرتغالی صحبت کردن! یه شیرینی دادم به پائولو بعدشم گیر سه پیچ دادم به بچه!! که الا و للا  "gosto bolo"**.با هر بار پرسیدن من پائولو شونه هاش روبالا می انداخت که به زبون خودمون یعنی نمی دونم!!
گفتم شاید بچه سه ساله متوجه نمی شه من چی دارم ازش می پرسم خلاصه که این یه قلم رو بی خیال شم!!
یه کم که گذشت دوباره هوس حرف زدن باهاش افتاد توی سرم.پائولو داشت بازی می کرد. دو باره گیر دادم بهش که "gosto jogo "***؟
باز هم پائولو شونه هاش رو بالا انداخت که یعنی نمی دونم!! با خودم فکر کردم این تلما به این پسرش درست حرف زدن رو یاد نداده!!
خلاصه در همین حال و احوالات بودم که ناگهان دو زاریم افتاد! تو زبان پرتعالی هر ضمیری شکل فعلی رو که جلوش میاد تغییر می ده مثلا فعل "gostar" به معنی دوست داشتن
Eu gosto من دوست دارم
Tu gostas تو دوست داری
Voce/Ele/Ela gosta تو/ او(مونث و مذکر) دوست داری/دارد
Nos gostamos ما دوست داریم
voces/eles/elas gostam شماها/آنها(مونث و مذکر) دوست دارید/دارند
خلاصه که تمام سوال ها رو از بچه با ضمیر من می پرسیدم یعنی شیرینی دوست دارم؟!! بازی دوست دارم؟!!
بچه هم حق داشت که ندونه!!

* کیپ ورده جزیره ای درمرکز اقیانوس اطلس هست که به دلیل اینکه مستعمره پرتغال بوده زبان رسمی مردم  این کشورپرتغالی هست.
** کیک را دوست دارم!
*** بازی را دوست دارم!