۱۳۹۴ تیر ۲۱, یکشنبه

پیاده روی های شبانه من وآقای همسر

یه خصلت خوبی  که من و آقای همسر داریم اینه که هر وقت که بخوایم با هم حرف های مهم زندگیمون رو بزنیم یا وقتی که بخوایم راجع به موضوعات مهمی بحث کنیم و به توافق برسیم دست همدیگه رو می گیریم و می زنیم به دل طبیعت و پارک.
راه میریم و با هم حرف می زنیم. اینقدر این حرف زدن ها و برنامه ریزی ها شیرین و دلنشینه که به یکی از تفریح های دائمی من و آقای همسر تبدیل شده. حرف هایی هم که معمولا زده می شه همیشه پر از امید و روشنیه. برنامه ریزی های زندگی هم همیشه بهترینِ برنامه هاست. اینقدری که همیشه ته حرف هامون جفتمون یه لبخند می شینه روی لب هامون انگار که همه سختی ها تموم شده و الان داریم توی اون قسمت بی مشکل و راحت  مدینه فاضله نقشه های آینده مون به سر می بریم. همیشه هم چند تا نقشه (پِلَن) مختلف رو با هم پیش می بریم که اگه یکیش نگرفت اون یکی بگیره. گاهی هم توی همه برنامه ریزی ها و نقشه هایی که با هم می کشیم یه دفعه یه راه از پیش تعیین نشده میفته وسط برنامه ریزیهامون. اونوقته که من و آقای همسر دوباره یه بحث جالب پیدا می کنیم که براش یه سناریو بسازیم.
خلاصه که من و آقای همسر هر شب یه موضوعی داریم که راجع بهش با هم تبادل نظر کنیم. هر شب هم سناریوهای قبلی رو پخته تر و کاربردی ترش می کنیم. این می شه که همیشه بهونه ای برای پیاده روی داریم. شاید هم پیاده روی بهونه ای هست برای حرف هامون...