۱۳۸۸ بهمن ۳۰, جمعه

شکلات تلخ

نمی دونم چرا امروز به هر چیزی که نگاه می کردم و هر چیزی رو که می بوییدم و مزه می کردم و می شنیدم داغم تازه می شد!!صدای بارون و هوای ابری,بوی خاک بارون خورده, ایمیلی که استاد دومم(اولم)امروز فرستاده بود,خنزر پنزرهای توی کشوی تختم که مدتهاست نگاهشون نمی کردم و کلی روشون خاک گرفته بود, دفترچه خاطرات تو(من),رنگ آبی آسمون دم ظهر قبل از بارون, طعم سیب قرمز, کتاب شعر فروغ فرخزاد, چای لب سوز و لب دوز قند ناپهلو,شکلات تلخ(95 درصد),پوشه موسیقی های کلاسیک روی کامپیوترم, آهنگ (it's a rainy night in paris) کریس دی برگ,کتاب آمار ریاضی جان فروند...
خلاصه که به هر چیزی که نگاه کردم دلم گرفت به خاطر همه خاطراتی که همه این چیزها با خودشون داشتن. به خاطر همه لحظه هایی که حالا به جز یه خاطره تلخ(شیرین)! ازشون هیچی نمونده, تلخ تر از شکلات 95 درصد خیلی تلخ تر...

۲ نظر: