۱۳۸۸ دی ۲۸, دوشنبه

کمی سادگی!

وقتی حرف میزنه حرفهاش رو دوست دارم, نوع نگاهشو دوست دارم, طرز زندگی کردنشو دوست دارم, سادگی کلامشو دوست دارم, تجربیات تلخ و شیرینشو دوست دارم,آرزوهاشو دوست دارم حتی اگر در حد داشتن یه زیرزمین توی خونش بوده باشه که هیچوقت هم بهش نرسیده, چیزهایی رو که دوست داره دوست دارم, وقتی با علاقه تمام از گلابی هاو سیب های درختای حیاطش حرف می زنه,وقتی با علاقه از حموم توی خونش که توی چند سال اخیر ساخته حرف می زنه, وقتی از رنج هایی که توی زندگیش کشیده حرف می زنه, وقتی از بد اخلاقی های شوهر مرحومش حرف می زنه,وقتی از حزب توده و جنگ جهانی دوم حرف می زنه, وقتی از رضا خان می گه, وقتی....
گاهی اوقات دلم می گیره, دلم می گیره به خاطر تمام چیزهایی که دارم و تمام چیزهای ساده ای که ندارم دلم یه کم سادگی می خواد فقط یه کم....

هیچ نظری موجود نیست:

ارسال یک نظر