To Infinity and Beyond
آمار
آمار
تعداد بازدید از صفحه در ماه گذشته
جستجوی این وبلاگ
برچسبها
آرزو
(4)
آغاز
(1)
بهار
(1)
خبر
(1)
درس و دانشگاه
(3)
دلنوشته
(3)
ذهن آشفته
(1)
روز مرگی
(2)
روزنوشت
(1)
زندگی
(1)
زندگي و طنز
(5)
سر گرمي
(1)
شادی
(1)
شعر
(1)
طنز
(16)
متفرقه
(5)
مناجات
(2)
یگانه
(2)
Little Prince
دنبال کننده ها
بايگانی وبلاگ
◄
2018
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
2016
(4)
◄
اوت
(1)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(1)
◄
2015
(20)
◄
دسامبر
(1)
◄
نوامبر
(1)
◄
سپتامبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
آوریل
(2)
◄
مارس
(2)
◄
فوریهٔ
(8)
◄
ژانویهٔ
(4)
▼
2014
(15)
◄
دسامبر
(1)
◄
اکتبر
(1)
◄
ژوئیهٔ
(3)
◄
ژوئن
(2)
◄
مهٔ
(3)
▼
آوریل
(2)
ناگهان چه قدر زود دیر می شود...
مدرسه
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2013
(14)
◄
نوامبر
(2)
◄
اکتبر
(5)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(1)
◄
فوریهٔ
(3)
◄
ژانویهٔ
(2)
◄
2012
(18)
◄
دسامبر
(2)
◄
نوامبر
(1)
◄
اکتبر
(5)
◄
اوت
(1)
◄
ژوئیهٔ
(2)
◄
ژوئن
(1)
◄
مهٔ
(3)
◄
مارس
(3)
◄
2011
(26)
◄
دسامبر
(3)
◄
اکتبر
(1)
◄
سپتامبر
(3)
◄
ژوئیهٔ
(1)
◄
ژوئن
(3)
◄
مهٔ
(5)
◄
آوریل
(7)
◄
مارس
(1)
◄
فوریهٔ
(1)
◄
ژانویهٔ
(1)
◄
2010
(73)
◄
دسامبر
(4)
◄
نوامبر
(4)
◄
اکتبر
(7)
◄
سپتامبر
(6)
◄
اوت
(5)
◄
ژوئیهٔ
(4)
◄
ژوئن
(8)
◄
مهٔ
(7)
◄
آوریل
(4)
◄
مارس
(6)
◄
فوریهٔ
(14)
◄
ژانویهٔ
(4)
درباره من
مشاهده نمایه کامل من
۱۳۹۳ اردیبهشت ۳, چهارشنبه
ناگهان چه قدر زود دیر می شود...
حرف های ما هنوز ناتمام...
تا نگاه می کنی وقت رفتن است
باز هم همان حکایت همیشگی
پیش از انکه با خبر شوی
لحظه عزیمت تو ناگزیر می شود
آی....
ای دریغ و حسرت همیشگی
ناگهان چه قدر زود دیر می شود!
قیصر امین پور
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر
پیام جدیدتر
پیام قدیمی تر
صفحهٔ اصلی
اشتراک در:
نظرات پیام (Atom)
هیچ نظری موجود نیست:
ارسال یک نظر